فلسفة وضو و غسل

سؤال : فلسفة وضو و غسل چیست؟ چرا باید با وجود این که انسان استحمام کرده،‌ باز نیاز به وضو یا غسل دارد یا میّتی که بدنش کاملاً تمیز است،‌ نیاز به غسل دارد؟

جواب: برای پاسخ به این سؤال لازم است مطلبی را در مورد فلسفة احکام مطرح کنیم تا مقدمه ای بر پاسخ این سؤال و سؤال قبلی باشد. بسیار می پرسند: چرا لازم است نماز بخوانیم؟ چرا باید برای نمای نماز وضو بگیریم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن کردن میّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نیست؟ چرا نماز صبح دو رکعت است؟ و از این قبیل پرسش ها.

برای این که پاسخ تمام سؤالات فوق و از این دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است یک اصل اساسی و قاعدة کلّی دربارة‌ فلسفة احکام بیان شود تا در همة موارد قانع کننده باشد. وقتی که به زندگی روزانة‌خود می نگریم، می بینیم هنگامی که مثلاً بیمار می شویم و به پزشک مراجعه می‌کنیم، پزشک نسخه ای که در آن چند دارو نوشته شده، برای ما تجویز می‌کند و دستور می‌دهد که هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف کنید و از خوردن فلان و فلان غذا پرهیز نمایید.

بدون این که از خصوصیات داروها سؤال بکنیم، دستورهای او را عمل می کنیم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقدیم و می دانیم جز درمان و بهبود ما منظور دیگری ندارد. این مثال و نظائر آن روشن می‌کند که اگر انسان به علم و دانش کسی ایمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نیز بداند نظر بدی در کار نیست، قطعاً دستورهای وی را بدون چون و چرا عمل می‌کند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعی و یقینی داشته باشد که مرتکب خطا و اشتباه نمی شود و در حرفه خود متخصص ترین است. مطمئن این حالت در او بسیار قوی تر است.

احکام و مقررات دینی هم نسخه هایی است که پیامبران الهی و پیشوایان دین از طرف خدا برای بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختی آنان را از هر جهت تأمین نمایند. بدیهی است وقتی اعتقاد داشته باشیم که این احکام از علم بی پایان الهی سرچشمه گرفته و به حکمت و لطف و مهربانی خدا نیز ایمان داشته باشیم، هم چنین بدانیم پیامبران در تبلیغ و رساندن پیامهای الهی گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمی شوند، یعنی به معصوم بدون آنان معتقد باشیم، در این صورت با کمال جدیّت و بدون هیچ اضطراب، در عمل کردن به دستورهای دینی می کوشیم و احتیاج و نیازی نمی بینیم از خصوصیات فلسفة احکام و مقرّراتی که قرار داده شده، سؤال نماییم، زیرا می دانیم خدا دانشی بی پایان دارد و هر چه مقرّر کرده، به خیر و صلاح ما بوده است. و انبیای الهی نیز در بیان احکام اشتباهی نکرده اند.

اگر کسی در وجود خدا، یا در دانش و حکمت او، یا در حقانیت انبیا و معصوم بودن آنان تردید داشته باشد، لازم است قبل از این سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة‌حقانیت انبیا و صفات آنان بحث و تحقیق کند.

بنابراین کسانی که پایة توحید خود را محکم ساخته اند و طبق دلیل های قطعی عقیده دارند که قانون گذار اسلام (خدا) بی نیاز مطلق و دارای علم و حکمت بی پایان است، تردیدی نخواهند داشت که تمام احکام و مقررات و دستورهای اسلامی که پیامبر از طرف خدا آورده است، دارای مصالح و فوایدی می‌باشد. چنین افرادی همیشه در صدد پیروی از دستورهای الهی هستند و دانستن و ندانستن جزئیات فلسفة احکام، در روحیه آن‌ها اثری نخواهد داشت.

البته نمی گوییم کسی نباید از فلسفة احکام سؤال کند و یا نباید دنبال تحقیق و جستجو برآید، زیرا شکی نیست که هر کسی این حق را دارد که با تمام وسائل ممکن، برای آگاهی از اسرار احکام و قوانین دینی بکوشد. خوشبختانه امکانات زیادی هم برای این کار موجود است، چنان که در قسمتی از آیات و بسیاری از کلمات پیشوایات بزرگ دین، توضیحاتی دربارة فلسفة احکام وارد شده است. از طرفی یک سلسله قرائن عقلی که با پیشرفت علوم، روز به روز افزایش می یابد، پرده از روی بسیاری از این اسرار برداشته است.

در عین حال اگر از حکمت برخی از احکام و دستورات آگاهی نیافتیم این مسئله ناشی از ضعف فهم و دانش ماست نه آن که حکمتی در آن وجود نداشته باشد یا آن را به واسطه ندانستن حکمت آن ترک کنیم در حالی که به صورت کلی می دانیمکه حتما در آن مصالحی وجود دارد.

خلاصه: با این که حق سؤال داریم و تا اندازه ای هم امکانات موجوت است، ولی نباید هرگز انتظار داشته باشیم که با دانش و معلومات محدود بشری، به تمام جزئیات واسرار و فلسفة احکام دست یابیم. دست نیافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احکام غیر از آن است که مصلحتی یا مفسده ای در احکام نباشد.

حضرت رضا(ع) می‌فرماید می بینیم که خدای متعال چیزهایی را حلال کرده است که مردم در زندگی و ادامه اش به آن نیازمند هستند و برای آنان مصلحت و فائده ای دارد، و چیزهایی را حرام کرده که علاوه بر این که مورد نیاز بشر نیست، موجب فساد و فنا و نیستی او می‌باشد».؛(1)

بر همین اساس دانشمندان دینی می‌گویند: احکام شرع تابع مصالح و مفاسد است، یعنی چیزی بدون جهت حلال یا حرام نشده است. البته وقتی گفته می‌شود: فلان کار به مصلحت بشر است، نباید فقط فواید جسمی و بهداشتی به نظر آید، بلکه فواید جسمی، روحی، فردی، اجتماعی، دنیوی، اخروی و هر نوع فایدة دیگر که فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا یک حکم فایدة جسمی نداشته باشد، ولی از نظر روحی باعث تهذیب و پاکی نفس شود، مثلاً سجده کردن و سرگذاشتن بر خاک اثر بهداشتی ندارد، ولی باعث تواضع و بندگی در مقابل پروردگار می‌شود و روح و روان انسان جلا پیدا می‌کند. نیز ممکن است فایدة یک حکم از نظر فردی معلوم نباشد، ولی از نظر عمومی و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پیدا کند، مفاسد اقتصادی و روحی و روانی بسیاری در جامعه به جا می گذارد و باعث اختلاف طبقاتی عظیم در جامعه می‌شود.

امّا بحث دربارة موارد سؤال که فلسفة وضو و غسل چیست، یا چرا با وجود این که انسان حمام کرده، نیاز به وضو یا غسل دارد،‌ یا میتی که بدنش کاملاً تمیز است، نیاز به غسل دارد، همان طور که گفته شد: این احکام و دستورهای خدا است و اگر ما معتقد به اصول دین باشیم، این گونه تعبدیّات برای ما حلّ شده است. اما این احکام خالی از فلسفه و حکمت نیستند، همان طور که از امام علی بن موسی الرضا(ع) نقل شده است که: «برای این به وضو مأمور شده ایم که بندگان هنگامی که در پیشگاه خدا می ایستند و با او مناجات می کنند، پاک باشند و از آلودگی ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان برای قیام در پیشگاه خدا نورانی و با صفا باشد».(2)

بنابراین وضو هم جسم را نظیف می‌کند و هم از نظر معنوی به وسیلة قصد قربت، اثر تربیتی خوبی برای انسان دارد و موجب قرب الهی می‌شود. در عین حال که موجب تذکر و یاد آوری انسان و آماده کردن او به ایستادن در مقابل پروردگار می شود.

غسل نیز همین طور است. وقتی که انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تمیز بوده یا قبل از جنابت حمام کرده، ولی با جنابت دوباره ترشحاتی در بدن ایجاد می‌شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسی که معمولاً مقارن خروج منی است، سلسله اعصاب پاراسمپاتیک بر اعصاب سمپاتیک پیشی می گیرد و تعادل به شکل منفی به هم می‌خورد. این موضوع ثابت شده که برای تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسیار مؤثر است. از این رو باید تمامی بدن را شستشو داد چون تمامی بدن در حال جنب شدن تحریک می‌شود و ترشحاتی از بدن خارج می‌شود که با غسل کردن از بین می رود، با قصد قربت کردن قرب معنوی حاصل می‌شود.

مسئله تذکر و یاد آوری خداوند را روح عبادات را تشکیل می دهد نیز نباید فراموش کرد و فوائدی که ذکر و یاد خداوند برای انسان و تاثیری که در اعمال و رفتار انسان دارد خد بحث مستقلی است.

غسل و وضو هر دو عبادتند و باید با قصد قربت انجام شوند. این اعمال، غیر از این که باعث تمیزی و نظافت جسمانی هستند، روح و قلب را صفا و جلا می دهند و در آن حال انسان احساس نزدیکی و قرب به خدا دارد. فایدة غسل و وضو تنها نظافت جسمانی نیست تا کسی بگوید وقتی که بدن انسان تمیز است، چرا باید غسل یا وضو انجام دهد. فوائد دیگری غیر نظافت بر این عبادات مترتب است که یکی از مهم ترین آن‌ها احساس قرب معنوی و تذکر ویاد آوری انسان در مواقع مختلف از زندگی و اظهار تعبد و تسلیم انسان در مقابل پروردگار  استدر روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «الوضو علی الوضو نورٌ علی نور(3) وضو بعد از وضو، نور علی نور است». یعنی باعث نورانیت چند برابر می‌شود.

پیامبر(ص) فرمود: «اگر انسان با طهارتی دوباره وضو بگیرد، برای او ده حسنه و ثواب نوشته می‌شود».(4)

غسل و وضو از جمله طهارت هایی است که غیر از جنبة نظافت و تمیزی بدن، باعث نورانیت قلبی و صفا و جلای روح می‌شود.

 

(1)بحارالانوار، ج 6، ص 93.

(2)تفسیر نمونه، ج 4، ص 293.

(3)محمدی ری شهری میزان الحکمه، عنوان4106.

(4) همان

استفاده کردن از مال حرام

 

سؤال: می‌گویند علت از بین رفتن بعضی از حالات معنوی، استفاده کردن از مال حرام و مال مخلوط به حرام است. چگونه می توان فهمید که مال مخلوط به حرام شده است؟

جواب: این سخن درستی است که استفاده از مال حرام و شبهه ناک‌، موجب کاهش تدریجی حالات معنوی و عشق به خدا و اولیای الهی می گردد. هشدارهای مکرر و مؤکد قرآن، و وعده‌های عذاب برای کسانی که آلوده به مال حرام هستند و حق النّاس را ـ مخصوصاً حقوق مردمی که ضعیف هستند مثل یتیم و کسانی که دادرسی جز خدا ندارند ـ رعایت نمی کنند، نشان دهندة اهمیت فوق العاده موضوع است: «فلینظر الاءنسان إلی طعامه؛[۱] آدمی باید بر غذای خود بنگرد».

امام باقر(ع) فرمود: «هیچ عبادتی نزد خدا به اندازة نگهداری شکم و دامن از حرام ارزش ندارد».[۲]

مهم ترین چیزی که مؤمن باید از آغاز راه به آن توجه داشته باشد، نگهداشتن شکم و حفظ دامن از آلودگی به حرام است، به ویژه در جوانی که در اثر طغیان غریزه شهوت، زمینة آلودگی فراهم تر است. هر گناهی ممکن است چنین اثر و عاقبتی داشته باشد. قرآن می‌فرماید: «سرانجام و عاقبت کسانی که اعمال بد مرتکب شدند، به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!».]

امام صادق(ع) می‌فرماید: «هیچ چیز برای قلب زیانبار تر از گناه نیست، چه آن که قلب با گناه می آمیزد تا بالاخره گناه بر قلب چیره شده و آن را وارونه سازد».[۴]

در حدیث دیگری می‌فرماید: «گناه انسان را از عبادت و تهجّد محروم می سازد و لذت مناجات با خدا را از او سلب می‌کند. تأثیر گناه بر قلب، از کارد بُرنده سریع تر است».[۵]

بنابراین کاهش حالات معنوی فقط معلول خوردن مال حرام نیست، اگر چه تأثیر

منفی آن زیاد تر می‌باشد. اموال و ثروت هایی که در دست انسان قرار می‌گیرد، از سه حالت خارج نیست: امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «حلالٌ بیّن و حرامٌ بیّن و شبهاتٌ بین ذلک؛ مالی که در دست شما قرار می گیرد یا حلال آشکار است یا معلوم است که از حرام می‌باشد و یا مال شبهه ناکی است بین حلال و حرام. هر کس از موارد شبهه ناک پرهیز کند، مسلّماً نسبت به موارد قطعی پرهیزکارتر است،‌ چون گناهان قُرُق گاه خداوند است (همانند چراگاه هایی که منطقة ممنوعه اعلام شده است) و هر کس گلّة خود را در اطراف قرق گاه بچراند،‌ ممکن است (شیطان کم کم او را وسوسه کند تا ) وارد آن شود».[۶]

 

[۱]عبس(80) آیة 24.

[۲]اصول کافی، ج 2، ‌ص 79، حدیث 1 و2.

[۳]روم(30) آیة 10.

[۴]محمد رضا مهدوی کنی،‌ اخلاق عملی، ص115.

[۵]همان،‌ ص 116.

[۶]همان، ص113.

ملاک فقهى دیه آن چیست ؟

سوال - اگر دیهء انسان صد شتر باشد, چون هر شترى به قیمت فعلى حدود هفتصد و پنجاه هزار تومان است ,پس دیه 75میلیون تومان خواهد بود, در حالى که مقدار دیه با واقعیت مطابقت ندارد. ملاک فقهى آن چیست ؟ اساساً آیا منطقى است که انسان را هنوز با معیارهاى گاو و شتر و گوسفند حساب کنند؟
جواب : مقدار دیه در قرآن مشخص نشده و فقط تعبیر <دیةُ مسلّمه الى اهله >() آمده , ولى در روایات مقدار دیه (پـاورقى 1.نساء (4 آیهء 92
مشخص شده است که همین مقدار در زمان جاهلیت مرسوم بوده و مؤسّس آن عبدالمطلب بوده است . پیامبر(ص) فرمود: <اى على ! عبدالمطلب پنج سنّت در زمان جاهلیت ایجاد کرد که خداى تعالى همان ها را در اسلام تأیید و تصویب کرد. از جمله ءسنّت هاى عبدالمطلب این بود که در مورد قتل , صد شتر قرار داد>.()
(پـاورقى 2.وسائل الشیعه , ج 19 ص 145
براساس روایات مقدار دیه صد شتر یا دویست گاو یا هزار مثقال طلا یا ده هزار مثقال نقره یا دویست حلّهء یاهزار گوسفند بیان شده است .
در بعضى از روایات مقدار شتر را براى شتر داران و گاو و گوسفند را براى گاو و گوسفندداران و براى یمنى ها,حلهء و براى شهرهایى که با طلا یا نقره داد و ستد مى کنند, طلا و نقره ملاک قرار داده شده است .
امام صادق (ع) از قول على (ع)نقل مى فرماید: <دیه هزار مثقال طلا است و قیمت یک دینار, ده درهم است و ده هزار درهم براى اهل شهرها است و براى اهل بادیه یکصد شتر و براى اهل روستاها یکصد گاو یا هزار عدد گوسفند مى باشد>.()
(پـاورقى 3.همان , ص 142
بحث در این است که ملاک اولى و اصلى در قیمت گذارى کدام است ؟ آیا شتر ملاک است یا درهم یا چیز دیگر؟تعدادى از روایات ملاک اصلى را درهم و دینار قرار داده است . اگر در بعضى روایات شتر و گاو و گوسفند و حلّه رامطرح فرموده اند, به جهت این بوده که پول در آن زمان ها رواج نیافته بود. مثلاً در روایت عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) دیه را صد شتر معین مى کند, بعد مى فرماید! قیمت هر شتر یکصد و بیست درهم یا ده ینار مى باشد.()
(پـاورقى 4.همان .
در روایت جمیل بن دراج ابتدا قیمت دیه را هزار دینار یا ده هزار درهم مى داند و در روایت ابى بصیر نیز در مورد دیه ءمسلمان ده هزار درهم نقره یا هزار مثقال طلا را اوّل مطرح کرده است و همین طور در روایات دیگر.()
(پـاورقى 5.همان .
از مجموعهء روایات به دست مى آید که قیمت هر یک از شش قسم دیه تقریباً با هم مساوى بوده است . بنابراین اگر در زمان هاى بعد قیمت بعضى از این شتر قسم کم و زیاد بشود, آیا باید ملاک اصلى را درهم و دینار بدانیم یا شترو گاو و گوسفند و حلّه ؟
صاحب جواهرفرموده است : از حدیث امام باقر(ع) که فرمود: <قبلاً دیه را از شتر و گاو و گوسفند مى گرفتند, چون این ها کالاى اصلى زمان بود, ولى وقتى که اسلام ظهور کرد و پول رواج یافت , امیرالمؤمنین (ع) دیه را از پول (طلا و نقره )مى پرداخت >.() استفاده مى شود که مدار در دیه در هر سرزمینى همان چیزى است که غالباً در آن جا یافت مى شود.(پـاورقى 1.جواهر الکلام , ج 43 ص 8
بنابراین فعلاً چون طلا و نقره رائج است , دیهء مقتول را باید هزار مثقال طلا یا ده هزار مثقال نقره قرار داد. البته اگرطرفین بر گرفتن گاو وشتر و غیره تصالح کردند, مى توان از آن ها به عنوان دیه پرداخت نمود.